Gaze
Tuesday, 18 October 2016، 03:34 AM
هیچ چیز از گذشته عبور نکرده
و تن دیدارِ ظلمت را آغشته به هیچ گونه ای تندیس وار در حقیقت واقع ندیده،
جز صلیبِ زنگار بسته ی آینه ای روبرو در تراکمِ بی واکنشِ مردمان از خنجرِ شراب و صلیبِ بی گذر از جسم بی پیکرکاهنان؛
هر سوی خیره ایست برای نجات
و ناجی در فروپاشی جسم خویش در کفن به انتظار گسسته است
و
همه در شفقِ جذام
در زمامِ خواهش خویش
در باورِ بی سبب
به صندلی اعتراف
بسته اند،
آلامِ ضرورتِ بودن را در کنار یکدیگر برا نو ظهور دوباره تکرار!
آن خیره که هیچ چیز نمی بیند
جز صدایی در پژواکِ انجماد
که
طنین فکنده
و
ارتعاشِ در ستون هرزنامه روی اِنجیل
عمرا ورق می زند و هی عمر کاغذ را.
16/10/18