تسلطِ مسلک ذهنی درون گرایانه

قسمتی از من در نیست جا مانده و با مرگ هستی به آنش می پیوندم.

تسلطِ مسلک ذهنی درون گرایانه

قسمتی از من در نیست جا مانده و با مرگ هستی به آنش می پیوندم.

هیچ شروع تمدن است،تمدنی که در آن ارزش ها با حضور ساطع دگرگونی بشر پا به فراموشی گذاشته اند و من ((هیچی)) ابدی در این شکل انسانی دیگر به عنوان یک فرد در توهم تمدن ابندایی اش جای دارد تا خویش را فرای خود دریابم.
حال تمامی تعاریفی که برای انسان ها می شود از دریچه من هرگز عبور نخواهد کرد.از این رو،نه با کسی موافقت نه مخالفت خواهم کرد زیرا وجودی که نباشد نیازی به این دو مسئله برای اثباتش ندارد.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در سپتامبر ۲۰۱۷ ثبت شده است


پیشه ام عاشقى است

هر روز گوشه اى نشسته، ثانیه مى شمارم

ثانیه هاى نبودنت را

ثانیه هاى ندیدنت را

ثانیه هاى بى تو را

مى شمارم بى اشتیاق.

من میان ماندن و نخواندن

و پریدن و پروانه شدن

پرواز را به نا کجاى آسمان ها پر گشودم

و چه درد مدامى است

غمِ بى پیله گى.

من از ارزو تهى مانده ام

من از این اوجِ بى انتهاى غریبِ مردم کُش

من از این کوچِ بى کوچه ى مبهوت میترسم

و مرا ردّ آشیانه زدن دشوار است در این دریاى مه.

پیشه ام بردگى است

چشمانم تنها به بن بست هاى عمیق عادت دارند

به باورهاى غلط

به نگاه هاى مایوس

به حرف هاى پوچ

به احساس هاى دروغین

و خنده هاى پنهانى بعدِ آمدن هاى یواشکى.

(-اومدى؟

-اومدم...!

-دستمال پایینِ تخته، به منم بده!!)

من کجاى این جهان ایستاده ام

من کدامین سرِ این زنجیر بى پایانم

و چه کس مرا به کدامین سو میکشد

که این چنین درد میکند جاى نرسیدن هایم.

من بنده ى کدامین مکتب بى مقدارم 

که مرا نیست مسیرى مُیسّر انگار

و انگارى که مرا پیشه، بیهودگى است

هر روز گوشه اى نشسته، ثانیه می شمارم

ثانیه هاى نبودنم را

ثانیه هاى ندیدنم را

ثانیه هاى مانده بى من را

میشمارم بى اشتیاق

و دلم تنگ میشود

براى پیله گى هایم

براى پیله گى هایت

براى پیله گى هایش

براى پیله گى هامان بیهوده دلم تنگ میشود.


علی قدسی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 03 September 17 ، 09:29
Pain Shira