تسلطِ مسلک ذهنی درون گرایانه

قسمتی از من در نیست جا مانده و با مرگ هستی به آنش می پیوندم.

تسلطِ مسلک ذهنی درون گرایانه

قسمتی از من در نیست جا مانده و با مرگ هستی به آنش می پیوندم.

هیچ شروع تمدن است،تمدنی که در آن ارزش ها با حضور ساطع دگرگونی بشر پا به فراموشی گذاشته اند و من ((هیچی)) ابدی در این شکل انسانی دیگر به عنوان یک فرد در توهم تمدن ابندایی اش جای دارد تا خویش را فرای خود دریابم.
حال تمامی تعاریفی که برای انسان ها می شود از دریچه من هرگز عبور نخواهد کرد.از این رو،نه با کسی موافقت نه مخالفت خواهم کرد زیرا وجودی که نباشد نیازی به این دو مسئله برای اثباتش ندارد.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در می ۲۰۲۰ ثبت شده است

 

در میان رویاها 
سرزمینی نهفته از عشق توصیف می شد؛ ماهتابی که پیامد صلت سرود دل های صاف و بی آلایش زمینی بود که در انعکاس آن آدمی می توانست دستان خویش را از گناهان بشوید و دوباره در قاب نوزادی به آن بنگرد و هیچ چیز و همه چیز. 

سرزمین درختان عطش و ابرهای  گونه گون که نغمه لالایی را در ترنم باران و نسیم بر صورت آدمی می نواختند و به سرعت می گریختند. 

سرزمین سبز و جلگه های پهناور که پرندگان از مهاجرت دست کشیده بودند و در آشیانه هایشان در وسعت سکوت دشت به تماشای رود جاری چشم دوخته بودند. 

سرزمین بی انسان که ریشه های کوه را در سرتاسر آن به هم دوخته بودند تا در بی کران سیرت هستی به ابدیت مالامال در هم تنیده تا برای حضور تو سنگفرش های زینتی به ارمغان بیاورند. 

سرزمین عطوفت
سرزمین سار
سرزمین لذت غزل و چشمه های روان زندگی بخش که آویخته در جسمت می تپد و  مرا در عظمت خویش با نامم صدا می زند، بسان گهواره‌ای
آغوشی و شاید شبنم های لاجوردی بوسه ها و شکوفه ها که در چشمانت می رویند.


مهرزاد-99 فی البداهه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 May 20 ، 00:32
Pain Shira

می بوسمت میان لبان متردد تردید
می بوسمت میان قاصدکان کهنه کویر
میان کوچه های لزج خون و امتناع گل های پژمرده
میان صورتک های مردم مرده 
میان خیابان های نم کشیده تا چشمانم را به سوی نسیم  فردایی نگاه دارد؛ لب های سرخ و دستان خون آلود، معماری تابنده درد و عشق اند، یکی برای زندگی و دیگری برای مرگ. 


فل البداهه-مهرزاد برای م.ه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 29 May 20 ، 00:28
Pain Shira