تسلطِ مسلک ذهنی درون گرایانه

قسمتی از من در نیست جا مانده و با مرگ هستی به آنش می پیوندم.

تسلطِ مسلک ذهنی درون گرایانه

قسمتی از من در نیست جا مانده و با مرگ هستی به آنش می پیوندم.

هیچ شروع تمدن است،تمدنی که در آن ارزش ها با حضور ساطع دگرگونی بشر پا به فراموشی گذاشته اند و من ((هیچی)) ابدی در این شکل انسانی دیگر به عنوان یک فرد در توهم تمدن ابندایی اش جای دارد تا خویش را فرای خود دریابم.
حال تمامی تعاریفی که برای انسان ها می شود از دریچه من هرگز عبور نخواهد کرد.از این رو،نه با کسی موافقت نه مخالفت خواهم کرد زیرا وجودی که نباشد نیازی به این دو مسئله برای اثباتش ندارد.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱ مطلب در اکتبر ۲۰۱۶ ثبت شده است

هیچ چیز از گذشته عبور نکرده

و تن دیدارِ ظلمت را آغشته به هیچ گونه ای تندیس وار در حقیقت واقع ندیده،

جز صلیبِ زنگار بسته ی آینه ای روبرو در تراکمِ بی واکنشِ مردمان از خنجرِ شراب و صلیبِ بی گذر از جسم بی پیکرکاهنان؛

هر سوی خیره ایست برای نجات

و ناجی در فروپاشی جسم خویش در کفن به انتظار گسسته است

و

همه در شفقِ جذام

در زمامِ خواهش خویش  

در باورِ بی سبب

به صندلی اعتراف

بسته اند،

آلامِ ضرورتِ بودن را در کنار یکدیگر  برا نو ظهور دوباره تکرار!

 آن خیره که هیچ چیز نمی بیند

جز صدایی در پژواکِ انجماد

که

 طنین فکنده

 و

 ارتعاشِ در ستون هرزنامه روی اِنجیل

عمرا ورق می زند و هی عمر کاغذ را.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 18 October 16 ، 03:34
Pain Shira