تسلطِ مسلک ذهنی درون گرایانه

قسمتی از من در نیست جا مانده و با مرگ هستی به آنش می پیوندم.

تسلطِ مسلک ذهنی درون گرایانه

قسمتی از من در نیست جا مانده و با مرگ هستی به آنش می پیوندم.

هیچ شروع تمدن است،تمدنی که در آن ارزش ها با حضور ساطع دگرگونی بشر پا به فراموشی گذاشته اند و من ((هیچی)) ابدی در این شکل انسانی دیگر به عنوان یک فرد در توهم تمدن ابندایی اش جای دارد تا خویش را فرای خود دریابم.
حال تمامی تعاریفی که برای انسان ها می شود از دریچه من هرگز عبور نخواهد کرد.از این رو،نه با کسی موافقت نه مخالفت خواهم کرد زیرا وجودی که نباشد نیازی به این دو مسئله برای اثباتش ندارد.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در نوامبر ۲۰۱۶ ثبت شده است

امتداد لجز شب

در سپیدی  استخوان سوخته ی مرد

میان باریک ترین آجرخانه با تَرکِ سالها

 پشت عینک یاران

به ستون سازه های کج می زند تیپا

تا فرو ریزد ندای رسوایی قافلان ز گوش از منبرِ سنگِ تقدس و سَرابِ تحجر

و

ستون زمین به استعاره نعره ای نا به هنگام در گوش اش به طنین شیون قرارداد آیینه را از جام هستی زمان به غلظت بازتابش از شیون درد عشق

 و

 به جنون خواهش

 باز می گرداند تبسم دندانه های پر رخوتِ این چنین گونه ها، مردمان!

نبضِ این تبسم به کندی از شجره پارگی حضور به عکسِ و شناسنامه در فواصل زمان لبخندی ژکند به ما می زند (منظره خیره خدایگانِ بی هست نا فرجام در فرسایش زبان)

و

 زبان در جایگاه دهان به سکونت خیش در ظلمات کام  و سوگ افسار گسیخته اش در شب کپکِ لاجورد بی نشان

زندگی را بسان عصای شکسته هدیه می دهد جای پا، ریشه کانون برگشت پذیر قوم ناهنجار از فراخنای آسیب تندیس

جویده می شوند در شکل معبود در راه این زنده کشان به هیبت انسان در قالب مشبک نرده ها بی پاسخ از هلاکت نسل ها .

و جغرافیا طعم دشنه را پذیرا نمی شود مگر با فنون باروت

اتم،

یعنی بمب

نه سلول در جان و جان به حتم در سلول!

انهدام ناگشودنی سیاهرگ در حیات

سایه ای کدر بر جسمان می اندازد

از ردای ژنده در هسته ای نهیب و فرصت

به سوال زندگی

از روی شماتت و کینه می دهد پاسخ؛

پاسخ مرگ به زندگی.

آری مرگ که نهراسیده ام از آن چنان

که تو در خموشی شب سیه

گام می نهی در کابوس بی خواب زادگان در مرز استخوان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 23 November 16 ، 20:08
Pain Shira

روزی انسان خداوند جهان خواهد شد
و نیز خداوند سرنوشت خویش
روزی ما مرگ را خواهیم میراند
و آن روز دیگر به طبیعت اجازه نخواهیم داد
که ما را همچون زباله ای از خود بیرون براند
ما مخلوقیم یا خالق
مخلوقی که خلق می کند
خالقی که خواب می بیند
رویایی که خلق می کند خویش را
دستی منفرد، که خلق می کند اندام های بی اندام خویش را
رویایی در رویا
رویایی در بیداری
رویایی بدون کابوس عدم
بدون شکنجه تحمل جدایی
و همه این ها
تنها در فروغ تابناک ادراک انسانی
که چون شعله ور شود
جهان را روشن می کند.
و چون خاموش باشد
جهان از مرگ مالامال است
حتی اگر جسم زندگان تمامی جهان را انباشته باشد.


حامد جهان بین

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 19 November 16 ، 03:41
Pain Shira