تسلطِ مسلک ذهنی درون گرایانه

قسمتی از من در نیست جا مانده و با مرگ هستی به آنش می پیوندم.

تسلطِ مسلک ذهنی درون گرایانه

قسمتی از من در نیست جا مانده و با مرگ هستی به آنش می پیوندم.

هیچ شروع تمدن است،تمدنی که در آن ارزش ها با حضور ساطع دگرگونی بشر پا به فراموشی گذاشته اند و من ((هیچی)) ابدی در این شکل انسانی دیگر به عنوان یک فرد در توهم تمدن ابندایی اش جای دارد تا خویش را فرای خود دریابم.
حال تمامی تعاریفی که برای انسان ها می شود از دریچه من هرگز عبور نخواهد کرد.از این رو،نه با کسی موافقت نه مخالفت خواهم کرد زیرا وجودی که نباشد نیازی به این دو مسئله برای اثباتش ندارد.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۱۱ مطلب در مارس ۲۰۱۶ ثبت شده است

تو از انزوا سر بر می آوری و خویش را میان همهمه و آوای وحش حضور، ناپایدار و سست می یابی. جستجوی ژرف در سفری تاریک میان احساساتِ برانگیخته مورد تماشای احضار بی چهره، تسلیم حرکاتشان می شوی.

آنها به تو سم می دهند.

سرگیجه

برای زنده ماندن باید طعم تلخ را در خود حل کنی تا زنده بمانی و یک بار بمیری. بار دوم فریادشان را می شنوی، این گردابِ جذاب تو را به خیال وا می دارد و تو غرق می شوی.

در سطح آب شناوری، خورشیدی که به تو وعده داده بودند زیر آب کدر آغشته به دروغ گشته، حقیقت را بدتر از سم می یابی، دست های خویش را پر از ماسه های خیس می کنی،چیزی حس شده و دیگر تنها نیستی.

نقاب ماسه ای و آنها شده ای که به تو نگاه می کنند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ 01 March 16 ، 20:30
Pain Shira