Burnt Wing part 1
Thursday, 25 February 2016، 01:29 AM
اشک می ریزد آهسته در اتاقی
میان بازوان خشکیده آجر،
سایه بلعیده در پیچ و خم افتاده بر پیشانی-اش
و
تفکر وعده ای لاشه های زمان
که
لحظه جنون
آتش و اشک
و ارگاسم رسالت
زیر گنبد کبودِ
فرسایش
توده توهم اصالت
پیوند می خورد
در سرنگونی میزبانان آغشته به استخوان ترک خورده باور
و
اگر دریچه میانش باز می گشت
باز خاکستر ریشه های پوسیده مرسلان در گامهایش
رد پای خفته بازگشت با ظرافت
و طراوت چوبی بید خورده
تدفین را سیاه پوشی-د،
و
فلزاتی که ارزش دست را لمس-د
چه در خواب و چه در توهمی آشکار بیرون می جهد
توده های لجن
از سر خوشنودی ساعتی معلق
که اعتماد و ایمان را در چهره زمان
و در هم گسستگی وجود
زیر پوست جار می زند
ندای آمیزش حد را؛
بی اندوختگی فکری که چیره بر ذهن نگردد و ندای غافل را نبلعد
و
همه این بیهودگی
سراب سوختگی
جدایی هست و نیست بشری .
16/02/25